شب....
 
دور باش اما نزدیک..
...من از نزدیک بودن های دور میترسم...
 
 

 

 

 

شب داشت بارون می امد. نم نم بارون 

 

تو ی کوجهای خالی از ادما 

 

چند تا ماشین کناره های خیابون پارک بود نم نمه های بارون از کنار تیر چراغ برق اروم اروم می گذشت 

 

و به زمین می رسد

 

من هم تو احساسی ترین حالتم تو خیابون قدم می زدم 

 

قدم می زدم 

 

نم نم اشکام  از چشمام می امد

 

تو این حالت حسرت می خوردم که چرا ...........کنارم نیست , کنارم نیست  تا دستش رو بگیرم بگم عشقم دوست دارم 

 

بهش بگم گلم فدات بشم کجا بودی 

 

تو این مدت که با فکرت بودم 

 

كسی با دلت بازی نکرد 

 

با احساسات لطیفت  کسی بد اخلاقی نکرد گلم بگو چطور بودی دلت تو این روزا از غریبه ها نگرفته 

 

اگه پیشم بود بهش می گفتم عزیزم دلم برات یک زره شده .ای کاش می تونستی درکم کنی

 

هرکی میاد نوشته های که برات نوشتم رو می خونه اشک میریزه (تا حالا فکر کردین که پس من چی می کشم ؟؟؟ )

 

میگه معشوقت کجاست که 

 

بی اعتناست ....!!

 

تو اون میون که قد م می زدم 

 

تو رو دیدم که داری می ای 

 

قبلم ان قدر بد میزد موقعه ای که تورو دید که داشت از جاش در می امد 

 

خیال من تو میون شب تو رو دید ده قدمیش  دید.

 

یه اشک ریز  از چشم راستم امد 

 

بعدش یاد روزی رو افتادم که من رو دیدی و ندیده از کنارم رد شدی 

 

شکستم همون جا به خاطر همون خیال 

 

رفتم کنار جدول نشستم 

 

تو خیالم با گریه کلی با هات حرف زدم 

 

یاد اون لحظه یاد لطیف تو اشکام.. از چشام میریخت که اروم ام میکرد .

 

باهات حرف میزدم....

 

.................................................................................................

 

جواب هارو قطر های بارون می داد

 

اسمون اون شب با من تاصبح گریه کرد 

 

همدم خوبی بود 

 




ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 7 PM :: توسط : MahtaB..

درباره وبلاگ
دل تنگ... گاه دلتنگ میشوم.. دلتنگتر از همه... گوشه ای مینشینم و حسرت ها را مرور میکنم.. نمیدانم کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که... دلتنگترینم..؟؟؟؟!!؟
آخرین مطالب
نويسندگان